خدایا!

دلگیرم !    دلگیر !!

ازدلم دلگیرم که چطوربه این راه آمدومن چقدردراین راه دروغ گفتم . . فریب دادم . . وحسرتخوردم . . .

وچه افسوس که نوجوانی وانرژی خویش رابه جای ریختن به پای خالقم . . . به پای ساخته ی دسته خالقم ریختم ونفهمیدم که چقدرزودگذشت و من

دیگرهمان من نیستم . . دنیایم عوض شده است . . دلم عوض شده است . . وانگارهیچ چیزسرجای خودنیست. . .

 

چه غمگین هنگامی است که خودمیفهمم که چه میکنم . . چه نمیکنم . . وچه میخاهم انجام دهم اما نمیتوانم . . !!!

پروردگارم!

یاریم ده تاازین دوره از زندگی طوفانی وپرتلاطمم خارج شوم وبه سوی یگانه خالق هستی ام بازگردم . . .

 

واین رادانستم که:

کردگارمن . . یگانه بخشده ای است که عفووگذشتش همیشگی وتکراری است که هیچ وقت تکرارنیست . . .

ومن این رامیدانم وبه او ایمان خواهم داشت . .

حال میفهمم که آری این بازگشت چه شیرین است موقع ای  که خدادرنزدیکی ام است ودرهنگام گذشت ازکوه های سخت زندگانیم اوست که دستم راگرفته وآرام درگوشم نجوامیکند:"من باتوام نگران نباش"

ومن تنهامیتوانم بگویم:"خدوندا متشکرم !!"

منبع>>>>   Www.neveshtehaye1tymar.loxblog.com/

| جمعه 28 شهريور 1393|1:10 | ♔A giRl♔ |

دوس دارم برم شهربازی و سوار ماشین برقی بشم! با صدای سوت گوش خراش شروعش قلبم از هیجان تندتر بزنه و تا ته پدال گازو فشار بدم که حتی لحظه ای رو از دست ندم!و بااسترس تمام منتظر سوت گوش خراش پایان شم.صدایی که دوس ندارم به این زودی بشنوم... میشه دوباره بلیط بخرم؟ فقط یه باره دیگه!  - نه خانم برو  پایین!

 

عیب نداره!حالا نوبته استخرتوپه! جفت پا بپرم توش و جیغ بزنم و توپا رو پرت کنم اینور و اونور!

الان یه تاب بلند میخوام!بدون اینکه کسی با چشمای منتظر نگاهم کنه و تو دلش بگه پیاده شو لامصب چقد تاب میخوری!!؟

حالا باید رفت سراغ بستنی فروش! دو تا بستنی قیفی... یکی این دست یکی اون دست... یکم از این یکم از اون... 


ادامه مطلب
| جمعه 28 شهريور 1393|1:9 | ♔A giRl♔ |